کد مطلب:301338 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

کرامت و مقام و شرافت حضرت زهرا در نزد خداوند


1- میمونه رضی الله عنها همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گوید: رسول خدا مقداری گندم به من داد، و مرا نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام فرستاد تا آن را آرد كند و بعد برای باز گرفتن مرا سوی حضرتش فرستاد، دیدم حضرت ایستاده و دست آس به خودی خود می چرخد قضیه را به رسول خدا گفتم فرمود: چون خداوند ضعف و ناتوانی فاطمه را می دانست به دست آس دستور داد كه به چرخد و او به دستور خداوند می چرخد.

این حدیث را ابوصالح موذن در فضائل و مناقب حضرت زهراء نقل كرده است. [1] .

2- روایت شده است كه: آن حضرت گهگاهی در حال نماز كه بود كودكش گریه می كرد و می دیدند كه گهواره اش حركت می كند و فرشتگان آن را حركت می دادند. [2] .

3- حضرت باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می كند كه آن حضرت به فاطمه علیهاالسلام فرمود: برخیز و آن كاسه را بیاور، فاطمه از جا بلند شده و كاسه ای را كه آبگوشت و استخوان پرگوشت فراوانی داشت جلو آورد، از


آن غذا به مدت سیزده روز حضرت رسول و امیرالمومنین و فاطمه و حسن و حسین خوردند. روزی ام ایمن در دست حضرت حسین چیزی را دیده به او گفت: این را از كجا آوردی؟ پاسخ داد: چندین روز است كه ما از این می خوریم، ام ایمن نزد حضرت زهرا آمده و گفت: ای فاطمه اگر در نزد ام ایمن چیزی باشد متعلق به فاطمه و فرزندانش خواهد بود ولی اگر فاطمه چیزی داشته باشد ام ایمن سهمی در آن ندارد؟! حضرت مقداری از آن غذا را از درون كاسه در آورده و به ام ایمن داد، ام ایمن از آن خورد و به مجرد خوردن او غذا تمام شد، حضرت رسول به فاطمه فرمود اگر از این غذا به كسی چیزی نمی دادی تا روز قیامت تو و فرزندانت می توانستید از آن بخورید.

بعد حضرت باقر علیه السلام فرمود: آن كاسه هم اكنون نزد ما است و قائم ما در زمان ظهورش آن را بیرون خواهد آورد. [3] .

4- ابوسعید نقل می كند كه روزی حضرت علی علیه السلام قبل از ظهر خواب قیلوله كرده و بعد از بیدار شدن بهفاطمه فرمود: آیا غذا داری برایم بیاوری؟ گفت: نه، سوگند به خداوند كه پدرم را به پیامبری گرامی داشت امروز صبح چیزی نداشتم كه به تو بدهم و بعد از رفتن تو هم ما چیزی نخوردیم و از روز پیش نیز چیزی نداشتیم فقط مقدار غذائی بود كه مربوط به من و فرزندانم بود كه تو را بر خود ترجیح داده و به تو دادیم.

حضرت فرمود: ای فاطمه چرا به من خبر ندادی تا در جستجوی غذا بر آمده و چیزی تهیه كنم؟

پاسخ داد: از خداوند شرم كردم كه تو را نسبت به چیزی كه توانش را نداری به زحمت اندازم.

حضرت با توكل و حسن ظن نسبت به خداوند از نزد فاطمه بیرون آمده و یك دینار قرض كرد، همانطور كه دینار را در دست گرفته، می خواست چیزی برای خانواده اش تهیه كند و هوا بسیار گرم بود مقداد به آن حضرت رسید در


حالیكه صورتش را آفتاب سوزانیده و بدنش را آزار می داد، چشم حضرت كه به او افتاد ناراحت شده و فرمود: مقداد چه شده كه در این ساعت از منزل بیرون شده ای؟ گفت: ای ابوالحسن دست از سرم برداشته و از حالم نپرس، فرمود: برادر زاده ام برای تو روا نیست كه حالت را از من پنهان كنی،

گفت: حال كه نمی پذیری و اصرار داری، بدان: سوگند به خداوندی كه محمد را به پیامبری گرامی داشت كه از خانه بیرون نیامدم مگر بخاطر تلاش و كوشش برای دست آوردن غذا، من در حالی خانه ام را ترك كردم كه خانواده ام از گرسنگی می گریستند، همینكه صدای گریه آنان را شنیدم، نتوانستم روی زمین قرار گیرم لذا با حالت غم و اندوه از خانه برون آمدم، اینست حال و داستان من.

چشمان علی از گریه پر از آب شده و اشكش سرازیر گشته و محاسنش را تر كرد آنگاه گفت: من هم به همان چیزی سوگند می خورم كه تو به آن سوگند یاد كردی كه عامل بیرون شدنم از خانه چیزی جز انگیزه تو نیست هم اكنون یك دینار قرض گرفته ام بیا تو از من بگیر، تو را بر خود ترجیح می دهم، دینار را به او داده و رسول خدا رفت نماز ظهر و عصر و مغرب را با آن حضرت خوانده بعد از آنكه رسول خدا نماز مغرب را تمام كرد علی را در صف اول جماعت دید با پای مبارك به او اشاره كرد تا پشت سر حضرت حركت كند همینكه بر در مسجد به آن حضرت رسید، فرمود: ای ابوالحسن آیا امشب غذائی داری كه ما را میهمان كنی؟ امیرالمومنین سرش را پائین انداخته و از خجالت و شرم از رسول خدا نتوانست جوابی بدهد چون می دانست كه با چه حالتی از خانه بیرون آمده رسول خدا فرمود، یا بگو، نه تا به خانه خود رویم و یا بگو بلكه تا با تو بیائیم؟ پاسخ داد، با كمال میل و احترام، تشریف بیاورید.

خداوند متعال به پیامبرش وحی كرده بود كه شام را با آنان باشد لذا حضرت دست امیرالمومنین را گرفته، براه افتاد و برفاط

مه علیهاالسلام وارد شدند، فاطمه در مصلای خود به نماز مشغول بود و در پشت سرش دیگی بود كه بخار از آن بلند می شد همینكه صدای رسول خدا را شنید از مصلی بیرون آمده و بر حضرت سلام داد، او از همه كس در نزد حضرت گرامی تر و


عزیزتر بود، پیامبر جواب سلام را داده و دست مبارك را بر سر او كشیده و فرمود: امشب در چه حالی؟ خداوند تو را بیامرزد و آمرزیده است. فاطمه دیگ غذا را برداشته و مقابل حضرت گذاشت، علی علیه السلام كه این منظره را دیده و بوی غذا به مشامش رسید نگاهی به فاطمه نمود. فاطمه علیهاالسلام گفت: یا علی چرا این چنین می نگری، پاك و منزه است خداوند آیا خلافی انجام داده ام كه سزاوار این گونه نگرشی از سوی تو باشم؟

حضرت فرمود: آیا امروز تو به خداوند سوگند یاد نكردی كه دو روز است اصلا چیزی نخورده اید؟

فاطمه علیهاالسلام نگاهی به آسمان انداخت و گفت: پروردگارم می داند كه در آسمان و زمینش چیست. جز حق چیزی نگفته ام، گفت: پس این چیست كه تاكنون سابقه نداشته و مثلش را از تو ندیده و بویش را نشنیده و پاكیزه تر از آن نخورده ام؟ رسول خدا كف دست مبارك را بین دو شانه علی قرار داده و سخت تكان داده و گفت:ای علی این پاداش آن دینار است، و این ثواب دینار است این از نزد خداوند است «ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب» [4] .

بعد اشك از دیدگان حضرت رسول جاری شده و فرمود: سپاس خداوند را كه شما دو نفر را از دنیا بیرون نبرد مگر اینكه به دست تو همان كاری را انجام داد كه درباره زكریا انجام داد، و ای فاطمه تو را در مسیری قرار داد كه مریم را در آن مسیر حركت داد كه «كلما دخل علیها زكریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لك هذا» [5] .

این حدیث را حافظ دمشقی در ضمن حدیث طولانی آورده است.


5- از طریق اهل سنت از قول انس بن مالك روایت شده است كه گوید: حجاج بن یوسف درباره حدیث عایشه و دیگ از من پرسید كه دیده بود این حدیث رسیده است كه دیده بود فاطمه آن را با دست خود به هم می زند در حالیكه می جوشد و بالا می آید، گفتم: آری این حدیث رسیده است كه روزی عایشه بر فاطمه وارد شد در حالیكه داشت برای حسن و حسین با آرد و شیر و روغن در دیگی غذای حریره درست می كرد، دیگ بر روی اجاق و آتش می جوشید و بالا می آمد و فاطمه آن را با دست خود هم می زد، عایشه با اضطراب و نگرانی از نزد او بیرون آمده و نزد پدرش ابوبكر رفت و گفت: ای پدر من از فاطمه چیز شگفت آوری دیدم، كه دست به درون دیگی كه بر روی آتش می جوشید برده و آن را به هم می زد، گفت: دختركم این را پنهان كن كه كار مهمی است.

این خبر كه به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید بر منبر بالا رفته حمد و سپاس الهی بجای آورده و سپس فرمود: همانا مردم دیدن دیگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب می كنند، سوگند به آن كسی كه مرا به پیامبری برگزید و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداوند عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موی و رگ و پیوند فاطمه حرام نمود، فرزندان و شیعیان او را از آتش به دور ساخت، برخی از فرزندان فاطمه دارای رتبه و مقامی هستند كه آتش و خورشید و ماه از آنها فرمانبرداری كرده و در پیش رویش جنیان شمشیر زده و پیامبران به پیمان و عهد خود درباره او وفا می كنند، زمین گنجینه های خودش را تسلیم او نموده و آسمان بركاتش را بر او نازل می كند، وای، وای، به حال كسی كه در فضیلت و برتری فاطمه شك و تردیدی به خود راه دهد، و لعنت و نفرین خداوند بر كسی كه شوهر او علی بن ابیطالب را دشمن داشته و به امامت فرزندان او راضی نباشد، همانا فاطمه خود، دارای جایگاهی است و شیعیانش نیز بهترین جایگاه ها را خواهند داشت، همانا فاطمه پیش از من دعا می كند و شفاعت می نماید و شفاعتش علی رغم هر كسی كه با او مخالفت می كند پذیرفته می شود.

و چه نیكو سرورده است در شان حضرتش فاضل و محترم شیخ حسن دمستانی در آنجا كه گوید:




ایكبر عن قدر البتوله انها

تلا مس ما فی القدر و هی تفور


آیا از مقام و منزلت حضرت زهرا خیلی بالاتر است اینكه آن حضرت آن چه را كه در ریگ می جوشد دست می زند


اما هی بنت المصطفی طابع الحصی

بخاتمه و المسلمون حضور


آیا او دختر حضرت مصطفی نیست كه بر روی ریگ ها با انگشتری خود مهر زد در حالیكه مسلمین حاضر بودند


و مظهر اسرار الاله التی لها

علی باطن السر الخفی ظهور


او مظهر اسرار خداوند است و همان كسی است كه باطن سر پنهان بر او آشكار است.


و من كان الحور الحسان تزورها

لهن لدیها غبطه و سرور


او كسی است كه حوریه های زیبا به زیارت او آمده و نسبت به حضرتش غبطه خورده و شادمانند. [6] .

6- از كعب الاحبار نقل شده است كه گوید: روزی حضرت فاطمه رضی الله عنها بیمار شده بود علی نزد آن حضرت آمده و گفت: ای فاطمه از شیرینی های دنیا دلت چه میل دارد؟

گفت: ای علی، من اناری می خواهم، حضرت قدری فكر كرد چون چیزی با خود نداشت، از جا حركت كرد، و به بازار رفت، درهمی قرض كرد و اناری با آن خرید و بسوی منزل حركت كرد، در بین راه مرد مریض غریب و ناآشنائی بر كنار خیابان دید، حضرت ایستاد، و فرمود: ای پیر مرد دلت چه می خواهد؟ پاسخ داد: كه ای علی هم اكنون پنج روز است كه در اینجا افتاده مردم از كنارم عبور كرده و توجهی به من نمی كنند، دلم انار می خواهد. حضرت لحظه ای با خود اندیشیده و گفت: یك انار برای فاطمه خریده ام اگر آن را به این مستمند بدهم فاطمه از انار محروم خواهد شد و اگر به او ندهم با فرمایش خداوند كه فرمود: «و اما السائل فلا تنهر» [7] مخالفت ورزیده ام و حضرت رسول نیز فرموده است: سائل را هر چند بر بالای


اسب نشسته است رد نكنید، پس انار را شكسته و به آن پیرمرد خورانید و بلافاصله بهبود یافت و در همان حال فاطمه علیهاالسلام نیز بهبودی یافت، علی علیه السلام در حالیكه از فاطمه شرمنده بود وارد منزل شد، چشم حضرت زهراء كه به او افتاد از جا حركت كرده و علی را در آغوش گرفته و فرمود: چرا اندوهناكی، سوگند به عزت و شكوه خداوند همینكه تو انار را به آن پیرمرد دادی هوس و میل به انار از دلم كنار رفت.

علی از سخنان فاطمه شاد شد، در این هنگام مردی از راه رسید و حلقه در را كوبید حضرت پرسید كیستی؟ من سلمان فارسی هستم، در را باز كن، حضرت از جا حركت كرده و در را باز كرد دید سلمان فارسی طبقی سر پوشیده آورده آن را پیش روی حضرت گذاشت، پرسید این طبق چیست؟ جواب داد: از خداوند برای رسولش و از رسولش برای تو، حضرت سرپوش از روی طبق برداشت نه دانه انار در آن بود، فرمود ای سلمان اگر این انارها برای من می بود می بایست ده عدد باشد زیرا خداوند فرموده است: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» [8] سلمان خندید و یك انار از آستین خود بیرون آورد و آن را در طبق گذاشت و گفت:ای علی، به خدا سوگند ده تا بود لكن خواستم بدینوسیله تو را بیازمایم. [9] .

7- در داستان هجوم به خانه حضرت زهراء علیهاالسلام و تصمیم حضرت برای نفرین بر آنان: دست حسن و حسین را گرفته و از خانه برون آمده و خواست به طرف قبر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم برود، علی علیه السلام به سلمان فرمود: ای سلمان دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را دریاب كه من هم اكنون دو طرف شهر مدینه را می بینم كه آماده فرورفتن به زمین است. [10] .

8- در ضمن همین داستان سلمان گوید: من نزدیك آن حضرت بودم، به خدا سوگند، دیدم پایه های دیواره های مسجد حضرت رسول از زمین كنده شده


بطوری كه اگر كسی می خواست از زیر آنها عبور كند می توانست، خودم را به آن حضرت رسانیده و گفتم: ای بانوی من، وای سرور من، همانا خداوند تبارك و تعالی پدرت را به عنوان رحمت فرستاد تو نقمت و عذاب مباش، حضرت برگشت و دیوارهای مسجد در جای خود مستقر گردید بطوری كه از زیر آنها گرد و غبار حركت كرده و به بینی های ما فرورفت. [11] .

9- حضرت زهراء علیهاالسلام جامه اش را نزد زن زید یهودی در مدینه گروگذاشت و مقداری جو قرض كرد. هنگامی كه زید وارد خانه اش شد گفت این روشنی و نورها در خانه ما چیست؟ زنش پاسخ داد از جامه فاطمه است، وی بلافاصله مسلمان شد و بعد زنش و همسایگانش تا هشتاد نفر مسلمان شدند. [12] .

10- از حضرت باقر علیه السلام در ذیل آیه شریفه «انها لاحدی الكبر، نذیرا للبشر» فرمود: مقصود حضرت فاطمه علیهاالسلام. [13] .

11- حضرت علی علیه السلام فرمود: به همسر من مصحف و كتابی داده شده كه علمی در آنست كه كسی قبل از آن حضرت آن را نمی داند، و این یك هدیه خصوصی از خدا و رسولش برای او است. [14] .

12- شیخ قاسم علی بن هلال جزائری تسبیح حضرت زهراء علیهاالسلام را زیاده بر یك ساعت طول میداد زیرا هر لفظی از اذكار تسبیح را كه بر زبان جاری می ساخت به همراه آن اشكهایش سرازیر می شد. [15] .



[1] لسان الميزان 5/ 65 ط حيدرآباد.

[2] علامه مجلسي، ملا محمد باقر، بحارالانوار، 43/ 45.

[3] علامه مجلسي، ملا محمد باقر،بحارالانوار، 34/ 63.

[4] آل عمران،/ 37 هر گاه كه زكريا در محراب بر او وارد مي شد نزد او غذائي آماده مي يافت و گفت اي مريم اين از كجاست.

[5] آل عمران،/ 37 هر گاه كه زكريا در محراب بر او وارد مي شد نزد او غذائي آماده مي يافت و گفت اي مريم اين از كجاست.

[6] وفاه فاطمه الزهراء تاليف بلادي بحراني ص 12.

[7] الضحي/ 10، سائل را از نزد خود مران.

[8] سوره الانعام/ 160، هر كس كار نيك انجام دهد براي او ده مقابلش خواهد بود.

[9] خوبوي، دره الناصحين / 66 ط بمبئي بر طبق نقل احقاق الحق ج 19/ 150- 151.

[10] قمي، حاج شيخ عباس، بيت الاحزان/ 87.

[11] قمي، حاج شيخ عباس، بيت الاحزان/ 87.

[12] بحارالانوار 43 /47.

[13] تفسير القمي، از ابوحمره ثمالي روايت كرده است سوره المدثر /35: همانا آن يكي از بزرگ ها است،ترساننده براي بشر است.

[14] علامه مجلسي، بحارالانوار 39/ 342.

[15] محدث قمي، تحفه الاحباب.